۳ نتیجه برای بادکوبه هزاوه
احمد بادکوبه هزاوه، محمد عبدالملکی،
دوره ۱، شماره ۲۶ - ( تابستان ۱۳۹۶ )
چکیده
با اعلان خلافت فاطمی در سال ۲۹۷ در افریقیه، اندیشه اسماعیلی برای تحول در عرصههای کلامی، فقهی، علمی، سیاسی و کشورداری، بستر مناسب و جدیدی یافت. بررسی مفاهیم بنیادی آموزههای اسماعیلی در دوره اقتدار سیاسی فاطمیان میتواند به شناخت عمیق تحولات فرهنگی این سلسله یاری رساند. مفهوم علم و مبانی علمآموزی از جمله مفاهیم بنیادین فاطمیان است. اسماعیلیان ضمن بزرگداشت مقام علم و جایگاه عالمان، فراگیری علوم مختلف را از ضروریات مذهبی میدانستند. این مقاله میکوشد تا با بررسی تاریخی و محتوایی، ارتباط میان عناصر مختلف مذهب، از امامان تا سازمان دعوت و داعیان اسماعیلی را با مبانی علم و علمآموزی نشان دهد. ضمن آنکه تشریح مفهوم و ماهیت علم از منظر اسماعیلیه و پیوند میان علم و شریعت در این مذهب از دیگر دستاوردهای این پژوهش است.
زهرا میرزایی، ولی الله برزگر کلیشمی، احمد بادکوبه هزاوه،
دوره ۱، شماره ۳۷ - ( بهار ۱۳۹۹ )
چکیده
تونس در اوایل قرن نوزدهم میلادی به سبب ارتباط با مصر و عثمانی و نیز تعامل با فرانسه که از خاستگاههای اصلی نوگرایی بود با مدرنیته آشنا شد. نوگرایی در تونس با نوسازیهای احمدبای (حک. ۱۸۳۷-۱۸۵۵م) آغاز شد. این نوگرایی تا آغاز استعمار فرانسه (۱۸۸۱م) و پیدایش دیدگاههای انتقادی در باب مدرنیته ادامه پیدا کرد. نخستین نوگرایان تونس مانند دیگر کشورهای اسلامی از افراد وابسته به حاکمیت بودند و اقدامات نوسازی آنها بیشتر معطوف به جنبه مادی و ملموس مدرنیته بود. آنها با نگاه به ظواهر مدرنیته، راه هرگونه رشد و ترقی را در تقلید و اقتباس از غرب میدانستند. مسئله اصلی پژوهش این است که زمینهها و عوامل نفوذ و گسترش مدرنیته در تونس چه بودهاست؟ پژوهش حاضر با بررسی عوامل و زمینههای ورود مدرنیته به تونس، به تبیین ماهیت و ویژگیهای گفتمان نخستین مرحله نوگرایی در تونس میپردازد. یافتههای پژوهش نشان میدهد که نخستین مرحله از گفتمان نوگرایی در تونس، بیشتر ماهیت نوسازی داشت. راهکار اصلی تجددخواهان برای برونرفت تونس از عقب ماندگیها، استفاده همه جانبه از دستاوردهای فنی و صنعتی مدرنیته بود. آنها به مبانی و الزامات معرفت شناختی مدرنیته بیتوجه بودند. از اینرو فهم بنیادینی از تعاریف و مفاهیم اساسی مدرنیته درباره انسان، جهان و جامعه نداشتند.
معصومه آبانگاه ازگمی، احمد بادکوبه هزاوه، مسعود صادقی،
دوره ۱، شماره ۴۳ - ( پاییز ۱۴۰۰ )
چکیده
صلیبیها در سدههای میانه بخشهایی از قلمرو غربی جهان اسلام را تصرّف و استقرارشان را تا سده ششم و هفتم تداوم بخشیدند. توجه به آموزههای دینی فارغ از تعدّد قومی، سیاسی و مذهبی، میتوانست نقش راهبردی در نحوه رویارویی مسلمانان با مهاجمان صلیبی داشته باشد. پرسش اصلی پژوهش این است که آموزه وحدت اسلامی در سه دوره آغازین، میانی و پایانی جنگهای صلیبی چه تأثیری بر رویارویی مسلمانان با مسیحیان داشته است؟ دستاوردهای این پژوهش که با روش توصیفی ـ تحلیلی انجام شده، نشان میدهد، کاربست آموزه وحدت در جبهه اسلامی با موانعی چون فقدان انسجام سیاسی، تنوّع قومی و تشتّت مذهبی و فعالیّت مستقل برخی گروههای شبهنظامی مانند اسماعیلیه روبرو بود. با این همه گاهی با بازخوانی برخی آموزههای مشترک دینی مانند خاتمیّت پیامبر(ص)، جامعیّت و برتری دین اسلام، وجوب جهاد با کفّار و لزوم اطاعت از ولیامر، وحدت اسلامی تحقّق یافته است. تغییر ساختار سیاسی به شکل همگرا با ائتلاف برخی دولتهای منطقه توسط عمادالدین زنگی، انسجام ساختار عقیدتی به همّت نورالدین زنگی و تلفیق آنها از سوی صلاحالدین ایوبی، راهبردهایی بود که تکوین جبهه متّحد اسلامی را میسّر ساخت و الگویی برای سلاطین مملوکی شد.